زهرتاوان قسمت اول

ساخت وبلاگ
چرخ و فلک حرکت کرد..تارا سنگینی نگاه راشا را روی خودش حس می کرد..خواست بی خیال باشد ولی امکانش نبود..تارا:چیه؟..نیگا داره؟..راشا با لبخند جذابی گفت : پ نه پ..اگر نیگا نداره پس چی داره؟..تارا با حرص زیر لب گفت :پررو..راشا با همان لبخند نگاهش کرد و چیزی نگفت..ولی همچنان مسیر نگاهش به سمت تارا بود..چرخ زهرتاوان قسمت اول...ادامه مطلب
ما را در سایت زهرتاوان قسمت اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roman1379 بازدید : 78 تاريخ : شنبه 17 تير 1396 ساعت: 20:26

لبخند نشست کنج لبای ادوارد و با صدای بم شده گفت:- تو لایق اینطور حرف زدنی دختر ... کسی تو رو کشف نکرده بوده ... تو آفریده شدی برای من ... سرمو انداختم زیر و گفتم: - ادوارد! دستم رو به لباش نزدیک کرد ... اول کمی دستامو ها کرد و سپس به نوبت اونها رو بوسید ... هیچ حسی بهم دست نمی داد! درست عین یه مجسمه زهرتاوان قسمت اول...ادامه مطلب
ما را در سایت زهرتاوان قسمت اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roman1379 بازدید : 198 تاريخ : شنبه 17 تير 1396 ساعت: 20:26

ه تصویر خودم در آینه خیره می شوم.موهای مواج هایلایت شده ام را که یک طرف صورتم ریخته کنار می زنم.این طوری گردی صورتم بهتر مشخص می شود..با دست رژگونه ام را کمی پخش می کنم تا تنها هاله ای از آن باقی بماند.آنقدر گونه ام برجسته هست که با همین رنگ محو هم خودنمایی کند.رژ مسی براقم را کمی غلیظ تر می کنم تا زهرتاوان قسمت اول...ادامه مطلب
ما را در سایت زهرتاوان قسمت اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roman1379 بازدید : 103 تاريخ : شنبه 17 تير 1396 ساعت: 20:26

- جلوه....بازوانم را می گیرد و به شدت تکانم می دهد و داد می زند:- تو زده به سرت دختر....زده به سرت....زده به سرت....نگار با شنیدن این جمله ها از خواب بیدار می شوم....هیپنوتیزم تمام می شود....بدنم گر می گیرد...اما این بار از شدت شرم....تمام رفلکس های بدنم متوقف می شوند....صدایی در سرم فریاد میزند:گند زهرتاوان قسمت اول...ادامه مطلب
ما را در سایت زهرتاوان قسمت اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roman1379 بازدید : 66 تاريخ : شنبه 17 تير 1396 ساعت: 20:26